از خطبه هاى آن حضرت علیه السّلام است (در صفات حقّ تعالى):
(1) حمد و سپاس خداوندى را سزاست که هیچ صفتى (از صفاتش) بر صفت دیگر او پیشى نگرفته است، پس پیش از آنکه آخر است اوّل مى باشد، و پیش از آنکه پنهان باشد هویدا است (زیرا پیش و پس شدن از مختصّات زمان است و زمان از لواحق حرکت و حرکت از لوازم اجسام و ذات مقدّس او منزّه از زمان و زمانیّات و مقدّم بر همه اجسام است، پس نمى توان گفت که اوّلست قبل از آخر و ظاهر است پیش از باطن و حىّ و زنده است پیش از عالم و هکذا، زیرا براى او صفات زائده بر ذات نیست تا بعضى بر بعض دیگر تقدّم و پیشى گیرد، پس صفات او عین ذات او هستند و گر نه زیاده و نقصان پذیرد، و بعضى علّت بعض دیگر و بعضى معلول و ناقص گردد و این از لوازم ممکناتست، بنا بر این اوّلیّت و آخریّت او عبارتست از اینکه او است مبدا هر چه بوجود آمده و مرجع هر چه فانى گردد، و مراد از ظاهریّت و باطنیّت او آنست که بسبب آیات و مخلوقاتش ظاهر و نمایان است و کنه ذات مقدّسش از رؤیت و ادراک و احاطه اوهام باطن و پنهان، خلاصه او یکتایى است که مانندى براى او فرض نشود، لذا مى فرماید:) (2) و غیر او هر که به وحدت و یکى بودن نامیده شود کم است (در مقابل بسیار یعنى ما سواى او واحد عددى است که متّصف به صفت قلّت باشد و مبدا و جزء کثیر است بخلاف او که واحد حقیقى است و کثرت ندارد یعنى دوّمى براى او فرض نمى شود) و هر عزیزى غیر او ذلیل و خوار است (زیرا معلول است و معلول ذلیل علّت مىباشد) و هر توانائى غیر او ناتوان است (چون منشأ و مبدا هر قوّتى او است، پس غیر او چگونه ضعیف و ناتوان نباشد که یک چشم بر هم زدن بقاء و هستى خود را در اختیار ندارد) و هر مالک و متصرّفى غیر او مملوک (و مقهور اراده و مشیّت او) است (زیرا غیر از خداوند سبحان هر چه که هست ممکن است و هر ممکن معلول و در اختیار علّت، پس مالک حقیقى او است) و هر دانائى غیر او متعلّم و یاد گیرنده است.
ادامه مطلب
درباره این سایت